معرفی و اشنائی
سلام ...

امروز روز اولی که می خوام شروع کنم بدون هیچ ترس و واحمه ای راجب خودم و اطرافیان و دوستانم بنویسم .
نمیدونم تا حالا سعی کردین با خودتون رو راست باشین یا نه . تا حالا شده که از مرور کردن زنگیتون بترسید از بیان اشتباهاتتون فرار کردین یا نه . ولی خوب میدونم که من زنگیم همین بوده اکثر اوقات از مرور گدشته ترسیدم از مواجه شدن با واقعیت ترسیدم . همیشه سعی کردم خودم و کامل تر و بزرگتر از چیزی که هستم نشون بدم . نمی گم اطلاعات ندارم ولی با اطلاعات کمی که در مورد یک چیز دارم و با قدرت تخیل بالائی که خدا بهم داده میتونم جهل خودم و زیر اعتماد بنفس پوشالی خودم قایم کنم . البته اینم خودش یه هنر که من خودم رو احمقی که هستم جلوه نمی دم .
همیشه تو این اضطراب بودم که خودم میدونم چی هستم اگر مردوم بفهمن چی میشه ؟ . همیشه نگران این بودم که چرا با این فکرهای ساختگی با تخیل خودم مانع پیشرفت و ترقی خودم شدم . من هیچ وقت رو راست نبودم . اعترافش خیلی برام سخته ولی دیگه از دل نگرانی خسته شدم . می خوام بدی هاموو خوبیامو یاداوری خودم کنم که بتونم از این به بعد همه چیزو تغییر بدم . مخصوصا اینجا هم مینویسم که شاید کسان دیگه ای هم همدرد من باشن و نتونن مثل من با خودشون روراست باشن شاید کمکی بشه براشون .

بدون سانسور بدون هیچ شرم و حیا مینویسم افکارم و رفتارم و تا بتونم تصمیم دروست رو بگیرم .