زندگی وحشی من

دوستان عزیز اینجا زندگی من بدون پروا ست .

زندگی وحشی من

دوستان عزیز اینجا زندگی من بدون پروا ست .

یک روز دیگر ... !!!

خورشید بار دیگر غروب کرد
و روزی دیگر از روزهای زنگیم نابود شد
زمان باز گذشت و من نفس کشیدم تا زنده بودنم را به همه ثابت کنم

تپش های قلبم ادامه یافت تا درد هایم تسکین نیابد
از اکنون چشمانم را به افق دوخته ام . میخواهم بدانم که ایا فردائی برایم وجود خواهد داشت ؟؟

می خواهم وقتی فردا امد از او بپرسم :
ای رمز الود ترین روز دنیا . بر من چگونه خواهی گذشت ؟
برایم چه به همراه اورده ای ؟

می خواهم بدانم تو همان روزی هستی که سالهاست انتظارش را میکشم ؟
روزی برای وداع ؟

می خواهم بدانم گمشده ام را برایم به ارمغان خواهی اورد ؟

پاسخی بده سکوتت زجر اور ترین صداست
بگو که دردهایم پایان خواهد یافت .

بگو که دیگر اشک نخواهم ریخت
... بگو
... پاسخی بده
... بگو

ای فردای خاموش سکوتت از شرمساری ست ؟
یا از غرورت ؟

این دلهره ی همیشگی را از من بگیر .

رهایم کن


اما میدانم که تو نیز خواهی گذشت ...
همچون او که گذشت و دیگر بازنگشت
نظرات 1 + ارسال نظر
دیوار ! شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
می دونی گاهی آدم باید از خوش این سوال ها را بپرسه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد